تفریحی و سرگرمی
دانلود فیلم دانلود موزیک دانلود ویدیو اموزش و ترفند عکس اس ام اس داستانهای کوتاه مصالب اموزنده

درد دل فراوان است

درد دل فراوان است و تاب نوشتنم نيست
خسته ام بسيار و ليك توان خفتنم نيست

نوشتم بر دل سفيد كاغذ به سيه قلم عزلتم
گر چه بر سياه دفترم جاي نوشتنم نيست

 

 

رای تو می نویسم : برای کسی

برای تو می نویسم : برای کسی که قلبی به وسعت آسمان و

دلی به پاکی چشمه ساران دارد.

برای تو می نویسم: ای تمام هستی من

برای تو می نویسم: برای تو که تمام آمال و آرزوهایم تنها درکنار تو معنا میشود.

برای توست که می نویسم ای تکسوار رویاهایم

تویی که اگرچه سوار بر اسب سفید قصه هانبودی ولی سوار بر مهربانی ،

سوار بر عشقو دوستی و ایمان به قلب من تاختی.

برای تو می نویسم: ای گل سرخ زندگیم که اگر چه در کنار من نیستی ،

اگر چه وجود پر مهرت فرسنگها از من دور است ولی همواره کنارم بوده ای .

مرا ببخش ای تمام خوشبختیم می دانم که باز قلب مهربانت طاقت ناراحتی من را ندارد

می دانم ،می دانم که باز در مقابل آن همه لطف تو

این باز من هستم که شرمگین و خجل می شوم


مرا ببخش بهترینم مهربانم آرزویم...

ب رخیز که غیر از تو مرا


برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست
گویی همه خوابند، کسی را به کسی نیست

آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک
جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست

این قافله از قافله سالار خراب است
اینجا خبر از پیش‌رو و باز پسی نیست

تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خویش
دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست

من در پی خویشم، به تو بر می‌خورم اما
آن‌سان شده‌ام گم که به من دسترسی نیست

آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است
حیثیت این باغ منم، خار و خسی نیست

امروز که محتاج توام، جای تو خالی است
فردا که می‌آیی به سراغم نفسی نیست

در عشق خوشا مرگ که این بودن ناب است
وقتی همه‌ی بودن ما جز هوسی نیست
___

 

 

 

دوستت دارم پریشان‌، شانه

 

دوستت دارم پریشان‌، شانه می‌خواهی چه کار؟
دام بگذاری اسیرم‌، دانه می‌خواهی چه کار؟

تا ابد دور تو می‌گردم‌، بسوزان عشق کن‌
ای که شاعر سوختی‌، پروانه می‌خواهی چه کار؟

مردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود
راستی تو این همه دیوانه می‌خواهی چه کار؟

مثل من آواره شو از چاردیواری درآ!
در دل من قصر داری‌، خانه می‌خواهی چه کار؟

خرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین
شرح این زیبایی از بیگانه می‌خواهی چه کار؟

شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن‌
گریه کن پس شانه‌ی مردانه می‌خواهی چه کار؟
__________________

دوباره گرمی لبات دوباره گونه های من

ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻣﯽﻧﻮﯾﺴﻢ ﻭ ﺑﻪ ﻭﺍﮊﻩ ﻣﯽﮐﺸﻢ ﺗﻮ ﺭﻭ...
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺎﺭ ﻏﻢ ﻣﯽﺷﯿﻨﻪ ﺭﻭﯼ ﺷﻮﻧﻪﻫﺎﯼ ﻣﻦ،

ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻣﯽﺷﮑﻔﯽ ﻣﺚِ ﯾﻪ ﮔﻞ ﻣﯿﻮﻥ ﺩﻓﺘﺮﻡ...
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮔﺮﻣﯽ ﻟﺒﺎﺕ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮔﻮﻧﻪﻫﺎﯼ ﻣﻦ،

ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻣﯿﺮﯼ ﺍﺯ ﺩﻟﻢ، ﻗﺮﺍﺭ ﺁﺧﺮﻡ ﻣﯿﺸﯽ
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺯﺧﻢ ﻣﯿﺨﻮﺭﻡ، ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺎﻭﺭﻡ ﻣﯿﺸﯽ
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮐﻢ ﻣﯿﺎﺭﻣﺖ، ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮐﻢ ﻣﯿﺎﺭﻣﺖ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﮐﻪ ﻧﺒﺎﺭﻣﺖ

ﮔﺮﯾﻪ ﻓﻘﻂ ﮐﺎﺭ ﻣﻨﻪ ﺗﻮ ﺍﺷﮑﺎﺗﻮ ﺣﺮﻭﻡ ﻧﮑﻦ،
ﺑﻪ ﻭﺍﮊﻩﺍﯼ ﻧﻤﯽﺭﺳﯽ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﭘﺮﺱ ﻭ ﺟﻮ ﻧﮑﻦ

ﻓﺎﺻﻠﻪﻫﺎ ﻣﺎﻝ ﻣﻨﻦ ﺗﻮ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻧﮕﯿﺮ ﺍﺯﻡ
ﺑﻤﻮﻥ ﮐﻪ ﺑﺎﻭﺭﺕ ﺑﺸﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺳﯿﺮ ﺍﺯﻡ
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮐﻢ ﻣﯿﺎﺭﻣﺖ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮐﻢ ﻣﯿﺎﺭﻣﺖ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﮐﻪ ﻧﺒﺎﺭﻣﺖ

 

نام من عشق

نام من عشق است،
میشناسیدم؟
زخمی ام سراپا،
میشناسیدم؟
با شما طی کرده ام راه درازی را
خسته ام خسته،
میشناسیدم؟
این زمان گرچه ابری پوشانیده است رویم
من همان خورشید تابانم،
میشناسیدم؟
اینچنین بیگانه از من رو مگردانید،
در کف فرهاد تیشه من نهادم من،
من شکستم بیستون را من
من همان مهربان سال های دورم
رفته ام از یادتان یا،
میشناسیدم؟
نام من عشق است،
میشناسیدم؟

 

 




تاریخ: چهار شنبه 13 شهريور 1392برچسب:درد دل فراوان است,دل نوشته,
ارسال توسط **علیرضا**

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 41 صفحه بعد